- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلاماللهعلیها
ای وای از آن حدیث به دفتر نیامده ای وای از آن شروع به آخر نیامده ای وای از آن یـقـین به بـاور نیامده ای وای از آن مـزار کـبوتـر نیـامده ای وای از آنکه رفته و دیگر نیامده ای دل حدیث دخـتر طاها شنیدهای؟ یَرضی شنـیدهای لِـرضاها شنیدهای؟ هـنگـامـۀ نـمـاز دعـاهـا شـنـیـدهای؟ حـتـی تَـوَرَّمَـت قَـدَمـاها شـنـیـدهای؟ أمّن یُجـیب این همه مـضطـر نیامده یا لـلعـجـب، فـصلّ لـربّک ولادتـش واحـیـرتـا لِـیُـذهِبَ عـنـکم شرافـتش طوبی لهُم وَ حُسن مَآب است مدحتش جـبـریـل با تـمام بزرگی و رتـبـتـش از عــهـدۀ سـتـایـش او بــرنـیــامـده اما چه سود حرمت قرآن شکسته شد یکباره قلب سورۀ انسان شکسته شد در را زدند و حرمت مهمان شکسته شد نان ریخت، سفره سوخت، نمکدان شکسته شد فصل غـریـبی تو چـرا سـر نیـامده؟ زهـرا هـنوز گـریـۀ بیگـاه میکـنـد مـولا هـنوز سـر به دل چـاه میکـند پــائــیــز ادعــای أنــا الله مــیکـنــد صبح بـهـار از آمـدن اکراه میکـنـد آیـا هــنــوز وقـت مـقــرّر نـیـامـده؟
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلام الله علیها
ای قـدر تو پنـهـانتر از پنهـان زهـراتـر از هـر زهـرۀ تـابـان ای قـبــلــۀ اذکـار تـسـبـیـحـات سـبـوح تــر از واژۀ سـبــحــان ای روشـنی بخـش ازل نـورت قبل از نخـسـت و بعـد از پایان ای بـسـم رب الـنـور سلـمـانها نـام بــلـنـدت نــسـخــۀ درمــان یا فـاطـر و یـا فـاطـمـه یـعـنـی افـلاک با مِـهـر تـو شد بـنـیـان مـسـنـد نـشـیـن آیـۀ تــطـهـیــر! ای مصحـف والاتـر از قـرآن! از عـالـم نـاســوت تـا لاهــوت میگیرد از چـشمان تو فـرمان گَرد مـسـیـرت فـضه میگـردد یـا کـه طـلای گــنـبـد و ایــوان مـریـم گـلـی از بـاغ بـسـتـانـت دلـبـسـتـۀ تـو روضـۀ رضـوان دُرّ نـجـف شـد گــردن آویــزت دو گـوشواره، لـؤلـؤ و مرجان ای زمـزم چـشـمـان تـو کـوثـر تنـهـا غـدیـر مـانـده در جـریان نـهـجالـبـلاغـه گـوشـۀ مـسـجـد از خـطبهخوانی تو شد حـیران رعـشـه به جـان عـرش افـتـاده آهِ کـلامـت سـلـســلـه جــنـبــان نام عـلی جاریست در نطـقت شیـریـنیاش گـردیده دو چندان فرمودی: ای مردم! چرا تردید؟ حـق عـلـی از چه شده کـتـمـان بغض امیرالمؤمنین کـفـر است حُـبّ امـیـرالـمـؤمـنـیـن ایـمـان ممـسـوس ذات حـضرت باری در غـزوهها، جـنـگآور میدان خورشید را تـکـذیب میکـردند خـفـاشهـای کــور گـورسـتـان با خود فدک هر روز میخواند شـرح عـبـورت را گـل ریحان در دسـتهـای مـجـتـبی دستت ای دسـت گـیـر عــالـم امـکــان فـرش رهـت عـرش مـعـلا شد دیـــوارهــا شــد آیــنــهبــنــدان انـسیه بود و کـوچـهای باریک حـوریه رویـاروی بـا شـیـطان چادر نـمازت روی خاک افـتاد یا کـعـبـۀ حـاجـات شـد ویـران دردا لـگـد شـد خـیـمـۀ تـوحـیـد در زیـر پــای نـامــسـلـمــانـان "تـبت یـدا" میزد به تو سـیـلی پـوشـیـهات نـیـلی شد و گـریان ای روح دو پهـلـوی پـیـغـمـبـر پهلـو گرفتی بعد از این طوفان گـل کـرد بـر پـیــراهـنـت لالـه پژمرد از این داغ یک بـسـتان سـوگـنـد کـه پـای عـلـی بـانـو! تو ایـسـتـادی تـا بـه پـای جـان
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلاماللهعلیها
خدا نانِ تو را هرگز نگیرد از گدا زهرا پنـاه بیپـنـاهیِ منِ بـیدست و پا زهـرا چراغ عرش، فانوس حیاط خانهات بوده تو آن نوری که جریان داشتی از ابتدا زهرا کمال ظرف تو بیش از حدِ امِّ اَبیهاییست به این ترتیب، باید گفت: اُمُّ الاَنبیا؛ زهرا عبا را اعتباری نیست بی حظِّ حضور تو به زیر سایۀ تو جمع شد اهل کسا زهرا نخِ چادر نماز وصلهدارت آبروی ماست گرفته بیرق ما رنگ از این تارها، زهرا اگر درد است درد عشق تو، دردت به جان من ز عشاقت نمیآید به جز قالو بلیٰ زهرا جواز اتصال ما به تو دستِ حسنجان است همین فرزندِ ارشد شیعه را بُرده است تا زهرا علی نام تو را ورد لب فرزندهایت کرد صد و ده مرتبه با مرتضی گفتیم یا زهرا خطای طفل سهل انگار را مادر نمیبیند همیشه چشمپوشی میکنی از خبط ما زهرا مرا جان حسینات روز محشر گُم نکن مادر محال است اینکه از دستت شود دستم رها زهرا غلاف قنفذ نامرد هم، عهد تو را نشکست چه محکم دستِ بیعت دادهای با مرتضی زهرا چنان مسمار با شدت به پهلویت اصابت کرد که چندین استخوان در سینهات شد جابهجا زهرا
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلام الله علیها
دیدههـایم چـادر خاکی که رؤیت میکند ناگهان در چشمهایم اشک حرکت میکند اذن این گریه نمودنها به دست فاطمه است چشم را در محفل غم اوست دعوت میکند هرکه از داغش بگوید، روضه لازم میشوم این دل وامـانـدۀ من میل هـیئت میکـند بانیِ پیـدایـش دنـیـا وجـود فـاطمه است نور او نوری است که آغاز خلقت میکند عرشیان محـو تماشای نمازش میشوند تا که زهرا با خدای خویش خلوت میکند گرچه پیغمبر کمال زهد او را درک کرد وقت سجده کردن او باز حـیرت میکند هم کلام او شدن در فهم اهل خاک نیست بیشتر با ساکنین عـرش صحبت میکند صبح و ظهر و شب، به فرمان خدا، روح الامین پشت در میایستد، از او عیادت میکند فاطـمه در هر گـناهی آبـرویم را خـرید طفل بازیگوش را، مادر وساطت میکند تا سلامی وقت تلقین خواندنم بر او دهید روح این گریهکنش را غرق رحمت میکند روز محشر کار ما لنگ نگاه فاطمه است او در آن هول و ولا ما را شفاعت میکند از تـنـور خانۀ او رزق عـالم پخـش شد با همین نان پختنش بر ما عنایت میکند فـاطمـیّه بارها بابای پـیـرم گـفته است: کسب و کار ما به لطف اوست، برکت میکند شرح اوصـاف خـداوندی او را میدهـد قاری قرآن که کـوثـر را تلاوت میکند خون پهلو، خون بازو، محسنش، حتّی خودش هرچه دارد فـاطمه خرج امامت میکند بیبرو برگرد، بیشک؛ مقتدایش فاطمه است هر مجـاهـد که دفـاع از ولایت میکـند با زبان نه، دستمالی را که بر سر بسته است دارد از این روزهای او شکایت میکند آن گلی که تاب باران را ندارد؛ بین راه دست سنگینی به گلبرگش اصابت میکند
: امتیاز
|
ذکرمصائب حمله به خانه امیرالمؤمنین و جسارت به حضرت زهرا سلاماللهعلیها (مدح و مرثیه)
قرص است قلب مرتضی اما به زهرا یعـنی که تکـیه میدهـد مـولا به زهرا حـتی خـدا مـحـوِ تـجـلی خـانـۀ اوست هرشب که جلوه میکند زهرا به زهرا جـایی که خـتم الانـبیا خَم میکند پشت بـاید که ما سـجـده کـنـیم آنجا به زهرا تا قُرب راهی نیست وقتی فاطمه هست بـایـد تـوسـلهـا کـنـد بــابــا بـه زهـرا هرکس به راهـی رفـت اما ما نرفـتـیم ما را که بخـشـیـدنـد در دنـیـا به زهرا باور نخـواهم کرد حتی لحظهای، حق ما را به دوزخ میبرد؟ حاشا به زهرا رویش گرفت و خانه تاریک است افسوس این خـانه روشن بود با مـهـتابِ زهرا وقتی که آتـش سـرخ شد فـهـمید نامرد از مـیـخِ در راهی نمـانـده تا به زهـرا آنقـدر بـر شـال عـلـی چـسـبـید خـانـم یـا بـه عـلـی زد تـازیـانـه یـا به زهـرا گاهی عـلـی را میکـشـند و گـاه او را اوبـاش میخـنـدنـد در آنـجـا به زهـرا حس کرد مولا درد را در استخـوانش وقتی که زد قـنفذ غَلافش را به زهـرا
: امتیاز
|
ذکر مصائب حمله به خانه امیرالمؤمنین و جسارت به حضرت زهرا سلاماللهعلیها
صدایِ نالههای دَر میآید کیست مولا جان؟ نمیدانم ولی انگار مُحتاج است، زهرا جان برایِ نان، فقیران اینچنین در را نمیکوبند مگر آنها که میخواهند بِستانند از ما جان حسین از بُغض میسوزد به زینب چشم میدوزد چه میخواهند از جانت چه میخواهند بابا جان کسی فریاد میزد: آیت حق را بسوزانید که میگیریم امروز از تو یا بیعت علی یا جان و کوثر پشتِ در میجوشد و آرام میگوید: به ولله از علی چیزی نمیخواهید الّا جان هلا ای فتنۀ سوزان، همیشه آتش افروزان بترسید از زمانی که رِسد بر رویِ لبها جان جهنّم سیرتان از جنّت الاعلی چه میخواهید منم خیرالنِسا زهرا، منم ختم الرُسل را جان چه غم از اینکه بنشانید غم را پایِ چشمانم فدایِ هَل اتی کوثر، فدایِ عشق حتّی جان در و دیوار تَب کردند آتش از خجالت سوخت به فریادم برس آئینه را کشتند اَسما جان صدا انگار میسوزد؛ کنارِ یار میسوزد به خانه آشکارا دل، به کوچه آشکارا جان برای اشکِ زهرا میشود حیدر لبالب بُغض برای دردِ حیدر میشود زهرا سراپا جان حمایت کرد بینِ خانه از حقِّ علی الحق حمایت میکند در کوچه از جانِ علی با جان اطاعت از ولایت بهترین آموزۀ زهراست علی لب تر کند؛ زهرا: به رویِ چشم” آقا جان“
: امتیاز
|
ذکر مصائب غصب فدک و جسارت به حضرت زهرا سلاماللهعلیها
تا خورد با غصبِ فدک مادر به دیوار با گریه حک شد سورۀ کوثر به دیوار با بـیحـیـایـی بر سـر زهـرا تـشر زد جـبـریل میزد آه بـال و پـر به دیـوار روی زمـیـن افـتـاد تـا کـه گـوشــواره با گریه عالم تکیه زد مضطر به دیوار لعـنت بـر آن دسـتـانِ هـیـزم آوری که هر لحـظه میزد آتشی دیگر به دیوار سر را عـلی شرمـنده میانداخت پائین میرفت بـالا شعـلـهها از در به دیوار شد بیـشـتر از پیـش هر چه درد پهـلـو نزدیک میشد بیـشـتر بسـتر به دیوار » عجّل وفاتی» شد اجابت تا حسیـنش زل زد شبانه با دو چـشم تر به دیـوار تـابـوت را میساخـت پنـهـانی و کمکم چون تکیه میزد گوشهای دختر به دیوار در خـانه تیـغِ ذوالفـقـارش میکـشید آه در کوچه میشد خیره تا حیدر به دیوار!
: امتیاز
|
ذکر مصائب حمله به خانه امیرالمؤمنین و جسارت به حضرت زهرا سلاماللهعلیها
آنطرف لشگر خونخوار خدا رحم کند اینطرف مصحف ایـثار خدا رحم کند با لگد زد به در سوخته با بغض علی فاطمه خـورد به دیـوار خدا رحم کند دست بسته پـدرِخاک گـلش را میدید وسـط مـعـرکه این بار خـدا رحم کند غنچه پرپر شد و شد برگ گل یاس کبود لالـه روئـیـد ز مسـمار خـدا رحم کند بیحـیایی بنگر که از اثر ضرب لگد دیـدۀ آیــنـه شـد تـار خــدا رحـم کـنـد شد بـنا پـایـه یک ظـلـم به اولاد نـبـی میشود فاجـعه تکـرار خـدا رحم کند میشود شاهد مظلومی زهـرا و علی کشته از زهـر شرربار خدا رحم کند وای از آن لحظه که زینب ز بلندی میدید چکـمه شـمر و لب یار خـدا رحم کند سر بر نیـزه، اسیـری، سـفـر شام بلا زینب و کـوچه و بازار خدا رحم کند
: امتیاز
|
ذکرمصائب حمله به خانه امیرالمؤمنین و جسارت به حضرت زهرا سلاماللهعلیها (مدح و مرثیه)
با طلوعت عرش را غَرق تَحَیُّر میکنی ماهبانـو! نان ظلمت را تو آجـر میکـنی آسـمـان دلـدادۀ راز و نـیـازت مـیشـود تو در آغـوش خدیجه مثل حور افتادهای مادر پیـغـمـبـری گـرچه پیـمـبـرزادهای روز محشر تکتک ما را صدا خواهی نمود ای که با لطفت بیابان غرق باران میشود خاک خشک یثرب از عطرت گلستان میشود روح ایــمــانـی تـجـلـیِّ خـدایـی مــادرم مــادر آئــیــنــههـا ای مـادر اهـل کـسـا بـانـی آرامـشِ پــیــغـمـبــر اهـل کــســا آیـنـهدار امــیــر الــمـؤمـنـیـنِ پــنـج تـن یا کریم بام احـمد جـلد بام فـاطـمه است بَضْعَهُ مِنِّ محـمد در مـقـام فـاطمه است آیـۀ تـطـهـیـر هم با او مـطـهـر میشود ای که افلاک است خانُم، مُستجیر نانِ تو میشـود آزاد، هرکس شد اسیـر نـان تو چون که دستت را به وقت پخت نان بوسیده است تو گُـل نـیـلـوفـر هِـجـده بـهـار حـیـدری تو چـراغ روشن شـبهای تـار حیدری حرز مولا در میان کارزارش نام توست آفـتـاب عـشق را تا بـیکـران تـاباندهای در دل غمها علی را باز هم خـنداندهای آه! گـفـتم چـادرت، داغ دل مـا تـازه شد راه را تا بست، یاسی رنگ نیلوفر گرفت چـشـمزخـم دشـمـنِ آل عـبا آخـر گرفت خاک عالم بر سر من، معجرش خاکی شده آه! آئینه چرا سنگی محک میزد تو را؟ بشکند دستی که در کوچه کتک میزد تو را چشم تو تار است، راه خانه را گم کردهای
: امتیاز
|
زبانحال امیرالمؤمنین علیهالسلام با حضرت زهرا سلاماللهعلیها
باز هم امن یجیبِ طفل مضطر شد بلند نافـله خـواندی نشـسـته آه حیدر شد بلند باز هم از خواب، امشب مثل هر شب فاطمه مجتبی با وای مادر، وای مادر شد بلند چشم بر هم زد علی و دید شد نقشِ بر آب دلخوشیهایش همه، آتش که از در شد بلند بر زمین افـتادنت اصلا تمـاشـایی نـبود ای کسی که پیش پای تو پیـمبر شد بلند از مـسـلمـانیِ ایـنـهـا و غـریـبـیّ عـلـی داد و بیـداد یـهـودیهای خـیـبر شد بلند آه ای هم صحبت روح الامین، من را ببخش پیش چشمم بر سرت فریاد کافر شد بلند جان به لب گردید علی اما هزاران بار شکر بـاز هـم از مـأذنـه الله اکـبـر شـد بـلـنـد از گلویت آب خوش پائین نرفته باز هم های هایت یاد این مظلومِ بیسر شد بلند فاطمه میبیـنمت روز دهم وقتی حسین نالۀ هل من معینش زیر خـنجر شد بلند
: امتیاز
|
ذکر مصائب حمله به خانه امیرالمؤمنین و جسارت به حضرت زهرا سلاماللهعلیها (مدح و مرثیه)
به وقت شور سحر در کنار دفترِ شعر شمیـم یاس و اقـاقی گرفته در برِ شعر »تـوان واژه کجـا و مدیـحـه گـفـتـن او به جز بهار رخش در جهان بهاری نیست جز او به صفحه این عالم اعتباری نیست همان کسی که ز دستان او سبـو گیریم زنی که شرم و حیا نقـطۀ عـفافـش بود خـدا تـجـلّی محـراب اعـتـکـافـش بـود همان زنی که به وقت کرم شبیه خداست ندارد عـالـم امکـان به شـأن او غـزلی همان کـسی که ندارد شـبـیه و یا بدلی صفای عطربهشت از شمیم چادر اوست نـدیـده عـالـم گـیـتـی شـبـیه و مانـندش نـبـوده حـبل مـتـین جـز نخ گـلـوبندش اگر به غـیر مـحـمـد که نـور آخر بود و قـدر و مـنـزلـتـش ازهمه فـراتـر بود صفا و پاکی دل در عیار هر ظرف است دوباره عشق وجنون در دلم مجسّم شد بسـاط گـریـۀ چـشـمـانـمان فـراهـم شد میان سـیـنۀ عـشـاق او حـرم کم نیست اگـر اراده کــنـد کــائـنــات مـیلــرزد به زیر بار غـمش محـکـمات میلرزد در آن شلوغی محشر که اوج واهمه است منی که شـور غـمش میبرد به تاراجم شـبـیـه قــطـرۀ افـتــاده بـیـن امــواجـم به زیر سایه و لطف و دعای زهرا نیست زمان خـشـکی نـیـل و نـبـود گـندم بود زمان قـحـط بـصیرت برای مـردم بود خزان به گل زد و در بین خانه پرپر شد دوباره زخم حـسد بین سینهها گل کرد بهـای غـیـرت و مـردانگی تنـزل کرد ضریح جـسـم عـزیـز نـبی مشـبّک شد سـپـاه ابرهه از روی نعـش در رد شد بـدون ذرّهای احـساسِ از خطر رد شد کسی که ضربت تیغش به بیکران میرفت علی که شهرۀ آفاق و شمس دهرش بود علی که خشم خدا در ازای قهرش بود دلیل حکـم ولایت سـقـیفـه بودن نیست درسـت اول کـوچه شـکـسـتـه بازویی چه کوچهای که از آن مانده چشم کم سویی زمین و چـادر خـاکی و زخـم ابـرویی چه کوچهای که زبان وا کند به بدگویی از آن دمی که به دست علی طناب افتاد چه مادری که شقایق به روی تن دارد چه دختری که به دل کوهی از محن دارد گریز روضه شد و کـربلا و عـاشورا زمان غـسل شـقـایق رسـیـده آخر شب تـمام بغـض عـلـی آمد از گـلـو بر لب هنوز روضۀ تـشت و سر به نی مانده شعـار مکـتب زهـرا شعار بیداریست و نـسل مـلـتمان از تـبار بـیداریست اگرچه مکتب زهرا غرور ایرانیست
: امتیاز
|
زبانحال امیرالمؤمنین علیهالسلام با حضرت زهرا سلاماللهعلیها ( مدح و مرثیه )
تنها نمیماند علی وقتی که زهرا هست پهلوی او هم بشکند؛ زخمی است، اما هست سرباز مولا میشود وقتی علی تنهاست زهراست حیدر، ای جماعت! مرتضی زهراست وقتی که مسجد در دل لات و هبل شد گم بتخانه با مسجد چه فرقی میکند مردم! منبر بدون مرتضی چوب است و جز این نیست بیمرتضی هرجا که باشی حرفی از دین نیست مـردم! فـدک ارثـیـۀ قـانـونی زهـراست آیا غلاف و تازیانه اجر ذی القرباست؟! زهرای مجروح علی آن روز غوغا کرد دست علی را فاطمه با خطبهاش وا کرد حیدر به زهرا گفت؛ ما بی هم چه میکردیم؟! زهـرا بیا با هم به سـمت خانه برگردیم میدانـم از بـس درد داری نـاتـوانی تو امـا عـزیـزم بـا عـلـی بـایـد بـمـانـی تو با من بیا این روزها غوغاست در خانه زهرا به زینب فکر کن تنهاست در خانه همپای حیدر! دست در دست علی بگذار حالا که اذیت میشوی کم کم قدم بردار هم صحبت تنهائیم! تا خانه راهی نیست باید بمانی، بیتو حـیدر را پناهی نیست من بیتو بغضم، گریهام، فریاد خاموشم بایـد بمـانی بـار غـم بـرداری از دوشـم زهرا چرا هی دست را بر گونه میگیری زهرا بگو از مرتضی یت رو نمیگیری الجّار ثم الدار میخواندی تو قبل از این حالا چـرا عجّـل وفـاتی میکـنی تلـقـین هر شب دعایت میکنم، با من بمانی کاش زهرا بمان، شبها تو سقای حـسینم باش
: امتیاز
|
ذکر مصائب حمله به خانه امیرالمؤمنین و جسارت به حضرت زهرا سلاماللهعلیها
خانهای بود مدینه که به دلها جا داشت ظاهرش کاگلی و باطن خوشسیما داشت پدر خانه که قرآن همه در مدحت اوست پهلوان بود و سری بین همه سرها داشت
: امتیاز
|
مناجات با خدا و مرثیۀ حضرت زهرا سلاماللهعلیها
ای بینیاز، وصف مرا جز نیاز نیست جز رحمتت، گناه مرا چاره ساز نیست آلـوده آمـدم؛ چه کـسی گـفـتـه یا کـریم بابِ انابه رو به گـنهـکـار باز نیست؟! ناشُـکـر بـودهام هـمۀ عـمـر، عـفـو کن دیگر زبان من به جهـالت دراز نیست میخواستی که بنده و هم صحبتت شوم شرمـندهام اگر که نـمـازم، نماز نیست آرامشی که در نجف و خاک حیدر است در خاک هیچ ناحـیه حتی حجاز نیست بر سردرِ دلم که پُر از مهر حیدر است غیر از لوای فاطمه در اهـتزاز نیست وقتی که نان سفرۀ ما نان فاطـمه است دیگر به نـان مـردم عـالـم نیـاز نیـست در هـیچ مسلـکـی، زدنِ دخـتـر رسول در روزهای سخت فراقش، مُجاز نیست بر قلب زار و زخمی زهرای مرضیه چون ذکرِ یاحسین، دمی دلـنواز نیست هر قدر هم که روضه بخوانیم، روضهای مانند سوز تشنگیاش، جان گداز نیست تشـنه لبی که تابِ تکان خوردنش نبود با سنگ و نیزه زخم زدن، امتیاز نیست
: امتیاز
|
ذکر مصائب حمله به خانه امیرالمؤمنین و جسارت به حضرت زهرا سلاماللهعلیها
وقتی شد آتش شعـلـهور، افتاد مادر در بـین آن دیـوار و در، افـتاد مادر وقتی لگـد زد بــر در خانـه حرامی نـالـه کـشـیـدم از جگـر، افـتاد مادر در کـنـده شد، روی زمـین افـتاد اما ای وای، از در زودتـر افـتـاد مـادر لشگر که رَد شد از روی در، دیدم ای وای در خـانه مثل مُـحـتـضَـر افتاد مادر در بـیـن دود و ازدحـام نـانـجـیـبـان یک لحظـه کـلاً از نـظـر افتاد مادر در کـوچه نامحرم سر او داد میزد از نـعـــرۀ بــیـدادگـر افــتــاد مــادر وقـتی صدا زد آه، یا فـضّـه خُـذیـنی فهـمـیـده بودم در خـطـر افـتاد مادر شاخه شکست و غنچه از شاخه جدا شد سقط جنیـن شد پشت در، افتاد مادر با زحمت از روی زمین برخاست اما شد دسـت ثـانی کـارگـر، افتاد مادر آنقـدر زد در کـوچه قـنفـذ مادرم را انقـــدر زد از بـال و پـَر افـتاد مادر این درد بابـای غـربیـم را زمین زد در پیـش چشـم رهـگـذر افـتاد مادر هرچه صدا زد بیشتر«خَلّوا بنُ عَمّی« مـیزد مغـیـره بـیـشـتـر، افتاد مادر آنقدر ضربه خورد بر پهلو که دیدم در کـوچـهها از پـا دگـر افـتاد مادر اینجا به پـای رهـبـر مـظـلـوم افـتاد در کـربـلا پـیـش پـسـر افـتـاد مـادر وقتی حسین از روی زین افتاد و، میدید حـامـی نـدارد یک نفـر، افـتاد مادر تا دید میخواهد که آن تیر سهپر را در آورد از پـشت سـر، افـتاد مـادر تا دید لشگـر حمله کرده بر حسینش یا بِالعَـصـا یا بِالحَـجـر، افـتاد مـادر تا دیـد شـمـر بیحـیـارا بیـن گـودال خـنجـر کشیده از کمـر، افـتاد مـادر در بـیـن مـقـتــل داد مـیزد یا بُـنَـیَّ بر سـر زنـان فـریـاد میزد یا بُـنَـیَّ
: امتیاز
|
ذکر مصائب حمله به خانه امیرالمؤمنین و جسارت به حضرت زهرا سلاماللهعلیها
روا نـبـود به بیت عـلـی شـرر بـزنـنـد نمک به زخم جگرهای شعله ور بزنند حـرامـیان هـمه با قـصـد شـوم آمـدهاند که از کبوتر این خانه بـال و پر بزنـند مگر نه اینکه به عرف و ادب در این عالم بنا شده است که قبل از ورود در بزنند کجا شنـیـده کسی با هـجـوم و داد زدن به خـانهای که عزادار گـشته سر بزنند خـدا کـنـد سر مـردی نیـاید این غـم که به قصد کشت، زنش را چهل نفر بزنند
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلاماللهعلیها
اصل و فرع آفرینش درخور ذاتش نبود هیچکس شایـستۀ درک مقـامـاتش نبود ذکر یا فاطر همان آئینۀ یا فاطمه است جـوهر فـهـم بشـر یارای اثـباتـش نبود سورۀ کوثر برابر با تـمام سورههاست فـرصتی اما برای شـرح آیـاتش نـبـود بانی عالم کجا و زندگی بر روی خاک؟ عالم خاکی که در سطح ملاقـاتش نبود عرش لبریزِ سکوت و سرد از تسبیح بود گوشۀ خـانه اگر سـوز مناجـاتـش نبـود او دعایش شامل همسایهها هم شد ولی در مدینه هیچ کس فکر مراعاتش نبود زخمهایش ترجمان بیکسی مرتضاست غصههای مادر از درد جراحاتش نبود روضه سنگین میشود با واژههای روضهاش کاش حرف از کوچه و میخ در و آتش نبود
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلاماللهعلیها
غـرور چـادر او شد شـهـید در کـوچه وقـار پوشـیـهاش لـطـمه دیـد در کوچه به درک لیـلـۀ قـدرش خـیال هم نرسید به او چگـونه شهـادت رسید در کوچه کسی که حاصل معـراج بود تشریفـش بهـشت بود و بهـشـت آفـرید در کوچه شکسته باد دو دستی که راه او را بست خـزان که آمـد و آلالـه چـیـد در کوچه همین که مادر لاهوت روی خاک افتاد هزار حوریه در خـون تـپـید در کوچه شکوه پـرده نشـیـنان شکست آن لحظه کـه گـوشـوارۀ او آرمــیــد در کــوچـه بـه اعـتـبـار صـدور حـدیـث لـولاکـش علی شکست و پیـمبر خـمید در کوچه رواق آیــنـۀ کـودکـی تـرک بـرداشـت شده است موی سر او سپـید در کوچه حسن که حامل عرش خداست در ملکوت به شانه، عرش خدا را کشید در کوچه
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلاماللهعلیها
وقتی نبود صحـبت ما بود صحـبـتـش وقـتی نـبـود خـلـقـت ما بود خـلـقـتـش عـالـم به درک کُـنه مـقـامش نمیرسد نـائل به درک فـضـه بیـایـد نـهـایـتـش آن از نجـابـتـش که گـرفته ز کور رو رفته به جنگ چل نفر این از شجاعتش خـانه به خانه حق علی را طلب نمود مانـند کـوه پـشت عـلـی بود غـیـرتـش از سیلیِ به صورت زهـرا گذر نکرد محـشـر درست کـرد خـداوند بـابـتـش ماندم چـگـونه بر در خـانه لـگـد زدند جبـریل با اجـازه میآمـد به خـدمـتـش تا گفت: ذابَ لَحمی عَلی؛ صِرتُ کَالخیال حال عـلی خراب شد از شرح حالـتش تا دست او شکست دل مرتضی شکست کم میرود به خانه عـلی از خجـالـتـش زهـرا سپـرد تـشـنه نـمـانـد لب حسین مانند چوب، خشک شد آخر وصیـتش با بازوی شکستۀ خود دوخت پیروهن اما به دست شـمر هدر رفت زحـمتش
: امتیاز
|
زبانحال امیرالمؤمنین علیهالسلام با حضرت زهرا سلاماللهعلیها
ابـرها بر سـقـفِ ما بـارانِ نمنم ریختند در میان آشـیـانم یک جهـان غم ریختند خانهام را سیل دارد میبرد کاری بکن در نـگـاه بـچـههـایم آب زمـزم ریخـتند یک بغل واکردی و گفتند مادر خوب شد چار طـفـلم بینِ آغـوشِ تو بـاهم ریختند تو خودت دارالشفایی پس شفایت را طلب در نفسهایت عزیزم اسم اعظم ریختند هم نمیآید چرا زخـمت چـرا بهـتر نشد فضه و اسماء و زینب هرچه مرحم ریختند چند روزی هست دارد بچهام جان میدهد چه شده؟ انگار در کامِ حسن سم ریختند فـاطـمه بنتاسد حالِ عـروست را ببین بر سـرِ شیـرخـدا چند ابنملـجـم ریختند در به رویت فاطمه اُفتاد و از آن رد شدند بار شیشه داشتی با ضرب محکم ریختند دادم از حالا برای زینبِ بیمَحرم است آه میبـیـند که در گـودال یکـدم ریختند نـیـزهها با تـیـغها بسـیار بسـیار آمـدنـد آب را در پیش آن لب تشنه کمکم ریختند
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلاماللهعلیها
کـیـسـت زهـرا؟ روشـنـای آبها مــرد مـردان در دل مــردابهــا عشق چون آتشفشان در سیـنهاش مـهــربـانـی، جــلــوۀ آئـیــنــهاش در دلـش گـنـجـیـنـۀ اســرار حـق قـطرهای از عـلـم او صدها ورق عـالـمه، راضیـه، صدیـقـه، بتـول حــجـة الله اسـت بــر آل رســول صـد گـره وا میشـود با فـاطـمـه ذکـر اعـجـاز نـبـی یــا فــاطــمـه بـنـدگی از عـمـق جـان، دلداهلش جــان فــدای زنــدگــی ســادهاش چـادر او سـرپـنـاه مـکـتـب است فـاطـمـه الـگـوی راه زینب است نام زهرا، بانگ تکـبیر عـلیست خطبۀ او، همچو شمشیر علیست واژههـایـش تـیـغ بُـرّانـنـد و بـس خط به خط تفـسیر قـرآنـند و بس رزم او در پیش مردش، دیدنیست در دل میدان، نبـردش دیدنیست در بـصیرت، اُسـوۀ عـمارهاست «فاطمه» نه! «فاتحِ» پیکارهاست اشک را در جنگ، جنگ افزار کرد گریههایش «خواب» را «بیدار» کرد عـزّتش طعـنـه به هر سو میزند نـزد زهــرا کــوه زانــو مـیزنـد حــرکـت او در مــدار نــور بـود انـقـلابـش، انـفــجــار نــور بــود قـد خـمـیـده در قـیـامـش ایـسـتـاد یـکتــنـه پـای امـامـش ایــسـتـاد زن نگـو، مـردانگـی شرمـندهاش بـاز میشد زخـمهـا بـا خـنـدهاش زخم خورد و حرفی از مرهم نزد بـیـن آتـش ســوخـت امـا دم نـزد رو به قـبله دست بر پهـلو گرفت مـاه از خـورشید عـالم رو گرفت
: امتیاز
|